برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26
دخترک جوان همسایه چشمانش را بست، برای همیشه بست. از کلنجار با سرطان خسته شد. وقتی زنده ماندن معنای زندگی نداشت برای چه باید می ماند. سرطان هر روز زیر مشت و لگد می گرفت. زندگی را به کامش زهر کرد. دست سرد استخوانیش را به سرش کشید، گیسوان بلندش را می کشید و می کند.
برایش ماشین عروسی درست کرده بودند تا این وداع غمبار شمایل مصیبت بارتری داشته باشد اما....
گرگها...برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26
برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26
برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26