گرگها

ساخت وبلاگ
هفت صبح یک روز برفی، یکی از آخرین روزهای بهمن، من آمدم. در یکی از تبعیدگاه های تبار خسته ام از کوچی به بلندای تاریخ این فلات...هر زادروز، با ضرباهنگی نمایی انگار رو به سوی زوال می روی، سوداهای پیشین، گرگها...
ما را در سایت گرگها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26

دخترک جوان همسایه چشمانش را بست، برای همیشه بست. از کلنجار با سرطان خسته شد. وقتی زنده ماندن معنای زندگی نداشت برای چه باید می ماند. سرطان هر روز زیر مشت و لگد می گرفت. زندگی را به کامش زهر کرد. دست سرد استخوانیش را به سرش کشید، گیسوان بلندش را می کشید و می کند.

برایش ماشین عروسی درست کرده بودند تا این وداع غمبار شمایل مصیبت بارتری داشته باشد اما....

گرگها...
ما را در سایت گرگها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26

یاد چند سال پیش افتادم، نه خیلی سال پیش البتهدلار 3600 تومان بود و مردم وحشت زده بودند! یکی که آدم بدبینی بود و به سیاه نمایی متهم بود می گفت، آقا 5 تومن میشه، ببین کی گفتم، ولی خودش هم مطمئن نبود، به گرگها...
ما را در سایت گرگها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26

نوروز برای دقایقی، مستی دروغین شرابی شادی بخش دارد.
برای دمی همه خواهرند و برادرند.
نسیم امید، لختی پرده را می نوازد.
دمی می گذرد.
قاتل باز اسلحه اش را روغن کاری می کند، دزد کلیدهای تازه را مرتب می کند، سیاستمدار دروغ های تازه را تمرین می کند، کارگر رنج هایش را به یاد می آورد..

گرگها...
ما را در سایت گرگها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26